جدول جو
جدول جو

معنی صدیق آباد - جستجوی لغت در جدول جو

صدیق آباد
(صَ)
ده کوچکی است از بخش ورامین شهرستان تهران 30هزارگزی جنوب ورامین 12هزارگزی جنوب راه شوسه و راه آهن ورامین به سمنان. معتدل مالاریائی دارای 16 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
دهی از دهستان ماهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 165 تن است. آب آن از رود خانه مرک. محصول عمده آنجا غلات و حبوب دیم و لبنیات. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی است از دهستان چهاردولی بخش قروۀ شهرستان سنندج، در 25 هزارگزی جنوب خاوری قروه و 8 هزارگزی باختر راه شوسۀ قروه به همدان. جلگه و سردسیر. دارای 825 تن سکنه. محصول آن غلات، حبوبات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی جزء دهستان فراهان پایین بخش فرمهین شهرستان اراک، 14000گزی جنوب باختری فرمهین، 4000گزی راه مالرو عمومی. کوهستانی، سردسیر، سکنه 139 نفر شیعه، فارسی زبان. آب آن ازقنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه. شغل اهالی زراعت وگله داری. صناعت قالیچه بافی. راه مالرو، و در فصل خشکی اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان سلطانیۀ بخش مرکزی شهرستان زنجان، در 54هزارگزی زنجان و 2هزارگزی راه سلطانیه به قیدار، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوای مرطوبی واقع است و 167 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه، محصولش غلات و بنشن، شغل اهالی زراعت و گلیم بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در16هزارگزی باختری الشتر با 130 تن سکنه. آب آن از رود کهمان و راه آن مالرو است. ساکنان این ده از طایفۀ یوسف وند هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان شیرامین بخش دهخوارقان شهرستان تبریز با 416 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان قره لر بخش میاندوآب شهرستان مراغه با 45 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان بم. 2هزارگزی باختر بم، کنار شوسۀ بم به کرمان. جلگه. سردسیر. دارای 142 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، خرما، پنبه. شغل اهالی زراعت. راه فرعی دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا